می نوشینم پای فیس بوک و شروع می کنم به دیدن عکس های این و آن. اساسا دیدن عکس آدم ها برایم مثل داستان است. خدا پدر فیس بوک را هم که بیامورزد. با تکنیک های جدیدش کاملا سیر زندگی و فضای کنونی اش را می توانی حدس بزنی.
به سراغ یک وبلاگ قدیمی رفتم. خیلی وقت بود که مطلب جدیدی در آن ننوشته بود. دیدم فضایش عوض شده. خیلی هم عوض شده. عاشق شده انگار. یکی دو تا از نوشته هایش را که خواندم فهمیدم او هم بالاخره از خط عقل بالاتر رفته است.
چند وقت پیش در تلویزیون برنامه ای را پخش می کرد. در باره عاشورا و امام حسین داشت صحبت می کرد. آدمی که آنجا نشسته بود می گفت "عاشورا اصولا با عقل قابل بررسی نیست. عقل را رد می کند". حالا کاری به اینکه وقتی رد می کند به چه می رسد ندارم. اما من به آن هر چیزی باور دارم. فکر می کنم آن آدم هم از عقل رد شده است و به آن چیزی که نمی دانم چیست رسیده است.
به نظرم چیز قشنگی است این فراتر از عقل. حداقل جذابیت هایش خیلی برای من بیشتر از عقلانیست است. به خودم که نگاه میکنم خیلی وقت ها زندگی ام را بر پایه همین عدم عقلانیت پیش برده ام. اینکه مثلا برگدی به کسی بگویی ... یا اصلا نگویی، پیش خودت بگویی یارو چه می فهمد قیمت نقل و نبات!
ما هم داستانمان جالب است. کلی فکر کردم که به کلمه "جالب" را بنویسم. مثلا با نمک، جذاب یا چیزی شبیه به این. نوشتن خوب است. بگویم گاهی، بعضی وقتها، از الان یا چه می دانم، هر بازه ای که دارد و من می نویم، خواندن دوباره اش به من این حس را می دهد که نه، مثل اینکه واقعا ما هم برای خودمان منش و مرام یداریم. که البته نداشتنش بهتر است. ایده آلش را می گیم ها! نداشته باشی بهتر است.
به سراغ یک وبلاگ قدیمی رفتم. خیلی وقت بود که مطلب جدیدی در آن ننوشته بود. دیدم فضایش عوض شده. خیلی هم عوض شده. عاشق شده انگار. یکی دو تا از نوشته هایش را که خواندم فهمیدم او هم بالاخره از خط عقل بالاتر رفته است.
چند وقت پیش در تلویزیون برنامه ای را پخش می کرد. در باره عاشورا و امام حسین داشت صحبت می کرد. آدمی که آنجا نشسته بود می گفت "عاشورا اصولا با عقل قابل بررسی نیست. عقل را رد می کند". حالا کاری به اینکه وقتی رد می کند به چه می رسد ندارم. اما من به آن هر چیزی باور دارم. فکر می کنم آن آدم هم از عقل رد شده است و به آن چیزی که نمی دانم چیست رسیده است.
به نظرم چیز قشنگی است این فراتر از عقل. حداقل جذابیت هایش خیلی برای من بیشتر از عقلانیست است. به خودم که نگاه میکنم خیلی وقت ها زندگی ام را بر پایه همین عدم عقلانیت پیش برده ام. اینکه مثلا برگدی به کسی بگویی ... یا اصلا نگویی، پیش خودت بگویی یارو چه می فهمد قیمت نقل و نبات!
ما هم داستانمان جالب است. کلی فکر کردم که به کلمه "جالب" را بنویسم. مثلا با نمک، جذاب یا چیزی شبیه به این. نوشتن خوب است. بگویم گاهی، بعضی وقتها، از الان یا چه می دانم، هر بازه ای که دارد و من می نویم، خواندن دوباره اش به من این حس را می دهد که نه، مثل اینکه واقعا ما هم برای خودمان منش و مرام یداریم. که البته نداشتنش بهتر است. ایده آلش را می گیم ها! نداشته باشی بهتر است.